چشم هایت

ساخت وبلاگ

پیمانه‌ی سی‌و‌چهارم را سرکشیدم.هرچه فکر می‌کنم نمی‌دانم تلخ بود یا شیرین یا ملس.فقط می‌دانم یک قطره‌ای در جرعه‌های آخر دهانم را مبارک کرد.یک قطره‌ که تبدیل شد به رشته‌ای باریک و مرا وصل کرد به آن دورها... یا بهتر بگویم به این نزدیک‌ها.دلم می‌خواهد قطره‌های پیمانه‌ی بعدی از همین نژاد باشند. دلم مستی و ناهشیاری مداوم می‌خواهد.دوست دارم رشته‌های باریک و محکم و پُرنور دورم بپیچند و من در این کلاف پُرنور گم شوم.گم شوم و دیگر هیچ‌وقت پیدا نشوم.  چشم هایت...
ما را در سایت چشم هایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zeinabtavagho بازدید : 33 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 16:17

بسم الله الرحمن الرحیمیادم هست استاد فیلمنامه‌نوسی‌مان بعد از مثال زدن از هزارتا فیلم هالیوودی، در نهایت برای فهماندن «نقطه‌ی عطف» متوسل شد به زندگیِ جناب حُر.[ در احوالات جناب حر نقل شده:«لرزه‌ای بر اندامش افتاد، چونان لرزه‌ای که بر بید می‌افتد.مهاجر‌بن‌اوس او را گفت:این چه حالی است که بر تو مستولی شده؟حر پاسخ داد: به الله سوگند که خود را بر سر دوراهی بهشت و جهنم می‌بینم و به او قسم که جز راه بهشت را نخواهم رفت.این بگفت و رکاب بر اسب زد و به‌ سوی حسین حرکت کرد.»]دلم می‌خواهد بر خلاف همه‌ی نوزده‌ مهرهایی که از گذشت زمان نالیده‌ام و انگشت حسرت گزیده‌ام، امسال با خودم مهربان‌تر باشم. به سی‌وپنج‌سالگی‌ام لبخند بزنم، دست بگذارم روی شانه‌اش، هرچه امید است را بریزم توی کلامم و آهسته در گوشش بگویم:عزیزم! بالاخره می‌رسد آن روزی که توی همین زندگی معمولی‌ِ بی‌کیفیتِ بی‌مزه‌ات، لحظه‌ای بایستی دودوتاچهارتا کنی و تمام بدنت مثل بید بلرزد.صدایی در گوشت بپرسد:« تو را چه شده است؟»و تو پاسخ دهی :«خودم را بین بهشت و جهنم می‌بینم و به خدا سوگند من بهشت را انتخاب می‌کنم»بعد با همین جمله نقطه‌ی‌عطف زندگی‌ات را بسازی و داستان‌ زندگی‌ات را ببری سمت دیگری که محبوبت به انتظار ایستاده. چشم هایت...
ما را در سایت چشم هایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zeinabtavagho بازدید : 86 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 16:17